- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مصائب اهل بیت در کوفه
بـر تـلّ پــایـداری خـود ایــســتـاده ای در کــربــلای دوّم خـود پـا نـهـاده ای ازاین به بعد بیرق نهضت به دوش توست دریا دلی به مـوج بلا، کوه اراده ای! با پرچـم سحـر به سوی شام میروی صبح امـیـد قـافـلـه! خـورشید زاده ای نـشـنـاخـتـه صـلابت زهـرایـی تـو را هرکس که فکر کرده تو از پا فتاده ای! داغ هـزار طعـنه به جانت خـریده ای در دست باد، رشتـۀ معجـر نداده ای! هر چند خـم شده قَـدَت از داغ کـربلا تو در مصاف کوفه و شام ایستاده ای
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ای دادخـواه عـتـرت و قـرآن بـیـا بـیـا وی زخم دین به تـیغ تو درمان بیا بیا از زخـم هـر شهـیـد نـدا میشود بـلـند کـای الـتــیـام زخـم شـهـیـدان! بـیا بـیا تا چند شیـعه نـالۀ «یابنالحسن» زند؟ ای شـیـعـه را پـنـاه و نگـهـبـان بیا بیا تا کی سر حـسین به دروازههـای شـام بر نـی کـنـد تــلاوت قـرآن؟ بــیا بـیـا تا کی گُــلان سوختــۀ وحی، پـایشان خـونـیـن بـوَد ز خـار مغـیلان؟ بیا بیا تا کی میان مقتل خون دست و پـا زند جـدّت، حسین با لب عـطـشان، بیا بیا تا کی مهـار ناقۀ زینب به دست شـمر با اشک چشم و مـوی پریشان؟ بیا بیا تا کی ز سـوز سـوخـتن خیـمههـایـتان در قـلـب شیـعـه آتـش سـوزان؟ بیا بیا تـا کی به خـاک دامن گــودال قـتـلگـاه جسم حـسین، زخمی و عریان؟ بیا بیا درمان درد عترت و قرآن ظهور توست داروی زخــمهــای فــراوان! بـیـا بـیا «میثم»که هست مرثیهخوان درغم حسین خـوانـد تو را به دیـدۀ گـریان: بیا بیا!
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
این من وهجر تو و حال به هم ریخته ام رحم کن بر من و احوال به هم ریخته ام منـم آن عــاشـق جـامـانـدۀ روز عـرفـه سـر به زیرم سر اعمال به هم ریخته ام آرزو داشـتــم امـسـال بـیـایـم عــرفـات گریه دار از غـم هر سال به هم ریخته ام هر دل آشـفـته پی هـم نـفـسی می گـردد با غمت خورده رقم فال به هم ریخته ام درد، بالاتـر از این نیست بـرایم انگـار دوری از توست در اقبال به هم ریخته ام خوش به حال شهدائی که سبکبال شدند به پـریـدن نـرسـد بـال به هـم ریخـتـه ام به تو و گریۀ هـنگـام غـروبت سـوگـنـد فـکـر جـدّ تـو و گـودال به هم ریخـته ام چه کنم دست خودم نیست دلم بی تاب است زینب و وقـت جدایی ز تن ارباب اسـت
: امتیاز
|
ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه
دوبـاره اشکـم از دیـده چکـیـده بــــرای کـــاروانی داغ دیـــده مگـو با من چرا بی تـاب هـستم که زینب تازه در کوفه رسیده هـمه با ذکر یا رب هـمه با جـان بر لب ولی این شهر کوفه شده تـسـخـیر زینب به خطبه روزشان را می کند شب *********************** صدایی زد که کوفه گشت خاموش به نطق حیدری اش می دهد گوش که ای کوفه چه کردی با دل من نمی گردد ستم هایت فـراموش گـرفـتـی یـار ما را همه غـمخوار ما را به روی نی نشاندی ســـر دلــدار مــا را تو کـوفه سخت کـردی کار ما را *********************** برادر مانده بغـضی در گـلـویم بـیـا تا دق نـکـردم با تو گـویـم نـمی شـد بـاورم روزی بـبـیـنم سرت را روی نی در روبه رویم چـرا با بی قـراری کـنـی نـیـزه سواری شدی خـاکی برادر مگر خواهـر نداری که شـویـد روی تـو با آه و زاری *********************** مسوزان قلب زار خواهرت را بـیـا بـگـشا لـبـان اطـهـرت را اگر با من نمی گویی تو حرفی بـده آخـر جـواب دخـتــرت را ببین در اضطراب است ببین چشمش پر آب است تو را از من بخواهد به دنبال جواب است سرش بر روی دامان رباب است
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دلتنگی غـروب همه جمعــه های من کی میرسد به صحن حضورت صدای من دیگر دلـــم برای شــمــا پَـر نمی زند بـرگرد و بال تــازه بــیـاور برای من غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم حتی نیامده ست به کــارَت دعای من اشکت اگر به نامه اعـمال من نبـود بخـشش نــبود شـامل یــا ربنــای من با تو هوای ماه عــزا چیز دیگریست ای بانی مُحرم و صاحب عــزای من امشب میان سینه زدن ها و اشک ها مُهری بزن به نامه کرب و بلای من
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
مجنون شدم كه راهی صحرا كني مرا گــاهـی غـبـار جـاده لـيـلا، كـنـی مـرا پـيـش طـبـيب آمــده ام، درد مـی كـشــم شــايـد قــرار نيسـت مـداوا كـنـی مـرا
: امتیاز
|
شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت بارغربت را كسي از روي دوشش برنداشت در نگاهش كوفه كوفه غربت و دلواپسي عــابـر دلخسته جز تنهائيش ياور نداشت بام هاي خانه هاي مردم بيعت فــروش وقت استقبال از او جزسنگ وخاكستر نداشت ميچكيد ازمشك هاشان جرعه جرعه تشنگي نخل هاشان ميوه اي جز نيزه وخنجر نداشت سنگـها كمتر به پيشاني او پــا مي زدند نسبتي نزديك اگر با حضرت حيدر نداشت روي گلگون و لبي پرخون وچشماني كبود سرنوشتي بين نامردان از اين بهتر نداشت سر سپردن در مسير سربلندي سيره اش جز شهادت آرزوي ديگري در سر نداشت
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام
بــنـویــســیـد مــرا یـــار ابـاعــبـدالله اولیـن بــنـده ی دربــارِ ابـاعــبـدالله منـتــظــر مــانـده دیـــدارِ ابـاعبــدالله مــن کــجـا و ســرِ بـازار ابـاعبدالله تا خـدا هست خــریـــدارِ ابــاعــبدالله عاشق آن است که دیدارکند یارش را بـارها جــان بدهد دیـد اگر دارش را بـاز آمــاده کـند جـان دگر بـارش را فـاطمه پیش خدا، پیش برد کارش را هـــر که افــتـاد پـیِ کـارِ ابــاعبــدالله من پرم را به روی دست گرفتم، دیدم جگرم را به روی دست گرفتم، دیدم سپرم را به روی دست گرفتم، دیـــدم تا سرم را به روی دست گرفتم، دیدم راهـــم افــتـاده به بـازارِ ابـــاعبـدالله وقت هجران به گریبان چه نیازی دارم به دل بی سر و سامان چه نیازی دارم با لب پاره به دندان چه نـیازی دارم به ســر شانـه ایـنان چه نیـازی دارم تا سـرم هـسـت به دیـوارِ ابــاعبـدالله قبل از آنی که بیاید خبـرم را ببــرید زیــر پـایش مـژه چشم تـرم را ببرید محضرش دست به دست این جگرم را ببرید گرسـرم را و سر دو پـسرم را ببرید بـاز هــســتــیــم بــدهکـارِ ابـاعبدالله سنگ ها خوب نشستند به پای لب من لب من ریخت و پیچید صدای لب من طیب الله به این لطف و وفای لب من بعد ازین آب حرام است برای لب من بس که لبریـزم و سرشـارِ اباعـبدالله مانده از جلوه والای توحیران،مسلم جان خود ریخت به پای توبه یک آن،مسلم عید قربان شهان،هست فراوان مسلم من به قربان تو نه... جان هزاران مسلم ....تـازه قـربـانِ عـــلمـدارِ ابـاعبدالله به ولای تو نداده ست اذان،هیچ کسی وا نکرده ست به شان تودهان، هیچ کسی مثل مسلم نبود دل نگران، هیچ کسی به خداوند که درهر دو جهان،هیچ کسی ....مثـل من نیست گرفتـار اباعـبدالله پیکرم وقف نوك پا زدن طفـلان شـد کوچه کوچه سرمن بود که سرگردان شد چه خیالی ست که بازیچۀ این و آن شـد یا که برعکس به میخی تنم آویزان شد دست حــق بـاد نــگــهـدارِ ابـاعبدالله
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
نه مثل ساره ای و مریم! نه مثل آسیه و حوا فقط شبیه خودت هستی! فقط شبیه خودت زهرا اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری شبیه آیـه ی تطهیری شبیه سوره ی « اعطیـنا» شناسنامه ی تو صبح است، پدر تبسم و مادر نور سلام ما به تو ای باران، سلام ما به تو ای دریا کــبــود شعله ور آبی ، سپیده طلعت مهتـابی به خون نشستن تو امروز، به گل نشستن تو فردا بگیر آب و وضویی کن، ز چشمه سارفدک امشب نمازعشق بخوان فردا، به سمت قبله ی عاشورا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
یک تکه ابـر ســوی بـیـابان بـیـاورید قحـطیِ عـشـق آمـده بـاران بـیـاورید بر روح پر تـلاطم انسان عصر جهل آرامشی به وسعـت طوفـان بـیاورید یک چشمه از بهشت خدارا از آسمان تا خـانه ی پـیـمـبـر دوران بـیـاوریـد الـطــاف بـی نــهـایت پــروردگـار را در قـالب سه آیـه ی قـرآن بـیـاورید یک سیب سرخ را به پیمبر دهید و پس حوریه ای به کسـوت انـسان بیاورید هرسیب سرخ سیبِ پیـمـبر نـمـی شود هرسوره ای که سورۀ کوثر نمی شود زيـبــا نـزول كرده و زيبـا تـر ازهمه اين كه نشسته اين همه بالاتر از همه خــوابــيــده است هـمره لالايي نـسيـم دريا به روي دامن دريـا تـر از هـمه از باغ و باغبان گلش دل ربوده است اين غنچه ای كه گشته شكوفا تر از همه او ماه خانواده ی خـورشـيد مكه است بيخود كه نيست آمده زهراتر از همه با اين همه لطافـتـش انـصاف را بگو انسيه هست اين زن حورا تر ازهمه؟ ما را به مدح مادر آئینه ها چه کــار؟ جایی که مدح فاطمه را کرده کردگار روشن به نورِآمدنش آسمان شده است اين زن كه قبل خلقت خود امتحان شده است عـطربـهـشت آمده هــمــراه مـقــدمش دنياي پيربا نفس او جـوان شده است هان اي زنان زنده به گورزمان جهل هنگام رستخيزحقوق زنان شده است وقت نــمـاز شــرعـي اگر چه نـيـامده برخيزاي بـلال زمان اذان شده است آخــر ميـان خــانـۀ آئـيـنـه هـاي شهـر آيينـه ی خـداي نما ميهمان شده است زهرا نبود زُهره دگر نُه فلك نــداشت زهرا نبود سفـرۀ خـلـقت نـمك نداشت خير كثير چـشمۀ جوشان كـوثـر است بنـيـان گـذار نسل شريف پيمبر است حرف خدا و سورۀ كوثر به روشني است نسلي كه فاطمي نبُوَد نسل ابتر است اين خــانــواده را بركت ميـدهــد خـدا اين نسل سبز زنده ترين قوم محشر است ما را غم از تلاطم دريـاي كفر نيست تا كـشـتي نـجات ولايت شـناور است ما كودكان گمشده ی صبـح محـشـريم امّيــدمـان به آمدن از راه مادر است هر بانويي كه بانوي محـشر نمي شود هركس براي شيعه كه مادر نمي شود تو چشمـۀ زلال حـيـاتي كه گـفـتـه انـد بالاتــر از تـمـام صفـاتي كه گفـته اند بعد از پــدر به روح بلنـد تـو مي رسد بانو سلامِ حـق، صلـواتي كه گفته اند جز با كــلـيـدِ مِـهـر شمـا وا نـمی شود درروز حشر باب نجاتي كه گفـته اند وصف تو با كلام زميني كجا رواست شأن كنـيز توست رُواتـي كه گفته اند شيــرين تــر از شـورِ نــم اشكـهايـتان ازشهد شاخــه هاي نباتي كه گـفته اند بانــو بـيــا و يـك شب جمعـه ببر مـرا همراه خود كنار فــراتـي كه گفته اند بيش ازهـزار سال بُــوَد گـريـه ميكنی بر داغ كـشتـۀ عـبَـراتي كه گفـته انـد اي مـادر شـهـيــد دعـا كن بــراي من يك شب بميرم از غــم ارباب بي كفن
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
این کیست، این که محو تماشای خود شده پیـش از ظهـور، مـادرِ بابای خود شده در بی زمانِ مــانـده به میـلاد، سر بلــند از امـتـحـانِ روشـن فــردای خـود شده با سیــزده مـنــاره خــــــدا را صـدا زده قد قـــامت بـلـنـد مــصـلّای خــود شـده منـظـومــه هــای شمسی او بی نـهایت اند گــرم شـکــوه دیــدن ژرفـای خود شده عــقــل فــرشته ها که به جـایـی نمی رسد خود پــاسخ شــگـفـت معمّای خود شده حــالا عـلی بــرای علی جلوه کرده است آئـیـنــه ی تــلألــؤ هـمـتـای خــود شده اصلا خدا هرآنچه که می خواست، او شده این کیست این که حضرت زهرای خود شده اشـــراق آســمــانی راز تــبــارک اسـت صبح نــزول سـوره کـوثر مبارک است دل می بری غزل غزل از این تــرانه ها شیــواتـرین عــزیــزتــریــن مادرانه ها با جذبه های چادرِ خـورشیـــد دوزی ات گــل می شوند غـنـچه به غنچه جوانه ها تسبیح را به دست بـگــیـر و ببین که باز مــعــراج می روند هـمـیــن دانه دانه ها با آیـــه هـای سـوره قـــدر آمـدی که مـا ایــمــان بــیــاوریــم به آن بی نـشـانه ها هر صبح با ســلام پـیـمـبر طلوع توست تـنهــا بــهــانــۀ پــدرت از بــهــانــه ها آتش گــرفت اگــر تـن تـبدارمان چه غـم نورِ «دعای نورِ» تو سر زد به خانه ها یا نور، فــوق نور، علی نـور، نـورِ نور خــورشیــد می شـویم از این جاودانه ها ای کــاش زیـــر سـایـه ســادات جا کنیم نانــی خــوریــم و حـق نمک را ادا کنیم سرو آمدی که پایِ عـلی هــمـسری کنی اصلا رسـیده ای که عـلی پـروری کنی با خطبه ات حماسه ای از واژه ها شکفت شـــایــد زمـــان آن شده پیغـمبری کنی تو از خـودت برای خـدا خــرج می کنـی تا پــاســـداری از شـرف سنگری کنی که ریــشــه ولایت از آن آب مــی خورد تا سایه ای بگیرد و حــق گستری کنی نهج البــلاغــه خـوان مــدیـنـه، طنین تو پیچیده تا که شرح علی محــوری کنـی شیـرازۀ عــفاف و حـیـا و وقـار و صبر تنها به دست توست که مرد آوری کنی مــا شیـعــه زاده ایم به این دلخوشیــم که بیمار می شویم کمی مــــــادری کــنـی بانـــو به قــول خواجــه هواخواهِ خدمتیم جا مــانــدگـان قـــافــلـه های شــهـادتـیـم یـــادش بــخــیــر یــاد شهیدان یکی یکی شوریده های حضرت باران یکی یکی خرّم شده است شهر به شهـر دیــــارمان از خـون گرم و قامت ایشان یکی یکی جبهه گرفـته بـوی تو را که گرفته ای ... سرهای سرخ بر سر دامـان یکی یکی کــم کــم پـیـامـشــان که فـراگیر می شود گل می کنند غــزّه و لبـنان یکی یــکی بحرین ومصر وتونس وصنعا ز خواب جست از انـقــلاب پــیــر جـمـاران یکی یکی اکنون رسیده است زمـانـش که بـشکـنـند طاغـوت های سـنگی انسان یـکی یـکی بــا بــیــرق ولــیّ زمــان می زنیـم پا ... بــر قــله هــای دانش دوران یکی یکی بر لب فـرشـته نام تو آورد گریــه کـــرد سجّاده درد پای تو حـس کرد گـریه کرد جان می دهـیم و از درتان پـر نمی زنـیم موجیم و سر به ساحـل دیگر نمی زنـیم وقتی که حرف، حرفِ ولایـتمداری است ما دم ز غـیـــر تا دم آخــــر نـمی زنـیم وقتی که امر نایـبـتان فرض جان ماست سنگ کـسـی به سـیـنـۀ بـاور نمی زنـیم ما را فـــقط به پـــای ولایت نـوشـتـه اند ما سینه پــای بــیــرق دیگــر نمی زنـیم با ذوالـفـقـارِ نامِ عــلـــــــی پا گرفـته ایـم ما درس خود ز مـکـتب زهرا گرفته ایم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
او تــولــد یــافت طنــازی کــنــد بـا الـفـبــای جـنـون بــازی کـنـد او تـولـد یـافـت تـا زیـنـب شــود در سـخـن عـلامـه مـکـتب شـود آری آری زیـنب آمـد بـر جهــان تــا شـود هـمگـام عـاشـورائـیـان
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
چهارده بند به نيت چهارده معصوم در مدح حضرت زينب (س) دوست دارم كه ترك لاف كنم خـلــوتــي رفته اعتكــاف كنم سخن از كاف و ها و يا گويم صحبت ازعين وشين وقاف كنم الـسـلام اي مـلــيـكــه ی دنـيـا الـسـلام اي شـفـيـعـه ی عـقـبا خـطـبــه هــايت مبــلــغ مكتب گــريــه هايت مــروج مذهب اي خــداونــد عـشـق يــا زينب عبـد در بند عـشـق يــا زينب زير و رو كردهايم كون ومكان نيست مــانـند عشق يا زينب عـقــل، مجنــون توست سيـدتي عشق مـفـتــون توست سيدتي آنكه از بــار غــم خميـده توئي داغ بر روي داغ ديــده تــوئي توئي آن بانوئي كه فــاضله بود بري از نقص بود و كامله بود چون كه ميرفتي اي علي رفتار به سوي قــبــر احمد مختــار اي مهـيــن جـلــوه ی دلارائي وي بهين اسوه ی شكـيـبـائي گر شود صبر با تو رو در رو پيش پــاي تو ميزند زانــو من كجا مدح دخت دخت رسول ناز پرورده ی عـلي و بتــول
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
یا که خـدا به خـلـق پـیـمـبـر نمی دهد یا گـر دهـد پـیـمـبـر ابـتــر نمی دهـد حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس غیر از رسول سورۀ کـوثـر نمی دهد دختر در این قـبیله تجلی کـوثر است بیخـود خدا به فـاطمه دخـتر نمی دهد زینب رشـیده ایست که بر شانۀ کسی تـکـیه به غیـر شـانۀ حیـدر نمی دهـد زینب شکوه خواهریش را درعالمین دست کسی به غیــر بـرادر نمی دهد او مظهـر صفات جلالی حیـدر است یعنی به راحتی به کسی سر نمی دهد زینب همان کسی ست که در راه عفّتش عـبـاس می دهـد نـخ معـجـر نمی دهد
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلام الله علیها
بعد زهرا بهترین زن بین زن ها زینب است لاف نَبود گر بگویم عین زهرا زینب است گر بپرسی کیست استاد دبیرستان عشق خیل شاگردان همه گـویند تنها زینب است گر بسنجی در ترازوی عمل معیار صبر صبر گوید قهرمان صبر دنیـا زینب است گر مقام او بود از جمع معصومین جدا آنکه از هرمعصیت باشد مبرّا زینب است در ریاضی گر حساب جمع از مِنها جداست آنکه از جمع شفاعت نیست مِنها زینب است آن که با تیغ زبان، کار دو صد شمشیر کرد کوه صبر و استقامت روح تقوا زینب است آن که با ایراد نطـقی کرد مـانند عـلی زاده مرجانه را محکوم و رسوا زینب است آن که بهـر ما جهـاد فـی سبـیـل الله را با اسارت می کند تفسیر و معنا زینب است با شهامت چون اسارت گشت توأم، عقل گفت آنکه در دنیا نظیرش نیست پـیدا زینب است شـاعر ژولیـده می گـوید به آواز جـلـی بین زن ها بهترین زن بعد زهرا زینب است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای آفتاب روشنم ای همسـرم مـرو اینگونه از مقـابل چـشــم تـرم مـرو با تو تمام زندگیم بـوی سیب داشت ای مـیـوه بـهشتـی پـیـغـمـبـرم مـرو جان مـرا بگـیر خـدا حـافـظی مكن از روبـروی دیـدۀ نـا بــاورم مــرو تا قـول ماندن ازتو نگیرم نمی روم ای سـایـه بـلـنـد سـرم از سـرم مرو لطف شب عروسی دختر به مادراست پس لااقل به خاطر این دخترم مرو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
وقتش شده نگـاه به دور و برت کنی فکری برای این همه خاکسـترت کنی عـذر مـرا بـبــخــش، دوایـی نـداشتم تــا مـرهـم کـبـودی چـشـم تـرت کنـی امشب خودم برای تو نان می پزم ولی با شـرط اینکه نـذر تب پـیکـرت کنی مجبـور نـیستی، که بـرای دل عــلـی یک گوشه ای نشسته و چادر سرت کنی من قبله و تو در شرف روبه قبله ای پس واجب است روی به این همسرت کنی زحمت مکش خودم به حسین آب میدهم تو بهتر است، فکری برای پرت کنی من، زینب، حسن،همه ناراحت توایم وقـتش شده نـگـاه به دورو بـرت کنی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
خـانـۀ فـاطـمـه آنـروز تمـاشـایـی بـود که فـضا جلـوه گر از آیت زیبایی بود دربهاری که نسیمش نفس جبریل است گـل نـاز دگری رو به شکـوفـایی بود خانه ای را که خدا جلوه عصمت بخشید در و دیـوار پُر از نقش شکیبایی بود
: امتیاز
|
تشیع جنازه حضرت زهرا سلام الله علیها
نــیـمــه شب تـابـوت را برداشـتـند بـــار غـــم بر شـانـههــا بگـذاشتند هـفـت تن، دنبـال یک پیکر، روان وز پـی آن هفت تن، هــفت آسمان این طــرف، خیـل رُسُـل دنـبـال او آن طــرف احـمد به اسـتـقـبـال او
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت زهرا
دلم تنگ است بهر ديدن روی تو مادرجان منم زينب اسير خلـق نيكوی تو مادرجان بـجای فـضه آوردم بَـرت آب وضويت را كه شايد بارديگر بنگرم روي تو مادرجان مگراين چارساله دخترت هم گشته نامحرم نبايد چونكه بيند روي و گيسوي تو مادرجان نمی گيری مرا در بر دگر؟ دلتنگ آغوشم دلم خواهد نهم سر را به زانوی تو مادرجان نگر چنديست گيسويم نگشته شانه با دستت معطركي شود زلف من از بوی تو مادرجان دلم خون است وديگر طاقتي براين دلم نبود شوم كی با خبر از سر پهلوی تو مادرجان نمی گوئی به زينب راز خاكی گشتن چادر بگو تا كه شوم هم درد و دلجوی تو مادرجان حسن چنديست محزون و به خود از درد ميپيچد خبر دارد مگر از سّر ناگوی تو مادرجان دلم خوش بود، محسن آيد و هم بازيم گردد چه بُد جرمش كه پرپرگشته دركوي تو مادرجان پدر با چشم مضطر حال و احوال تو می پرسد مگردان رو ز او آيد چو رو سوي تو مادرجان نگر بابا غريب است و تسلايش تو می باشی بسوزد قلب او اينگونه با خوی تو مادرجان حلالم كن اگر بهرت عصائي ناتوان بودم دعا كن تا بميرد دخت دلجوي تو مادرجان بود بر سا ئل اين عقده كه روزي مادرت خواند قبولش كن شود قربان گهش كوی تومادرجان
: امتیاز
|
تشیع جنازه حضرت زهرا سلام الله علیها
گذشـته نیـمـه اى از شب، دریـغــا رسـیده جـانِ شب بـر لب، دریـغا چـراغ خـانه مولاست، خـامــوش که شـمع انـجمن آراست خامـوش فـغـان تا عـالـم لاهـوت مى رفـت به روى شانه ها، تابـوت می رفت على زین غم چنان مات ست ومبهوت که دستـش را گرفته دست تابـوت شگفـتا! از عـلى، بــا آن دلــیـرى کـنـد تـابـوت زهـرا، دستـگـیـرى به مژگان تـرش یاقـوت مى سُفـت سرشک از دیده مى بارید ومی گفت که اى گل نیستى تا بـوت بــویـم مـگـر بـوى تـو از تـابــوت بـویـم جـدا از تـو دل، آرامـــى نــــدارد عـــلـى بـــى تـو دلارامـى نــدارد چنان درماتمش از خویش میرفت که خون ازچشم غیر و خویش میرفت کــه دیـده در دل شب، بلـبــلى را که زیـرِ گـل نهـان سـازد گـلى را ز بیتابى، گریبان چـاک مى کــرد جهـانى را به زیـر خـاک مى کرد على با دست خود، خشت لحد چید بـسـاط مـــاتـم خود تــا ابــد چـیـد دل خود را به غم دمساز مى کرد کفـن از روى زهـرا بـاز مى کرد تو گویى ز آن رخ گردیـده نـیـلى به رخـسار على مى خورد سیـلى! على، در خاک زهرا را نهان کرد نهان در قطره، بحر بى کران کرد گُل خود را به زیر گِـل نهان دیـد بــهـار زنــدگـانى را، خـزان دیـد شد از سوز درون، شمع مزارش علـى بــا آب و آتــش بـود کـارش چنان ازسوز دل، بی تاب مى شد که شــمع هـسـتـىِ او، آب مى شـد غـم پـروانـه اش، بی تـاب مى کـرد على را قطره قـطره آب مى کـرد چو بر خاک مزارش دیده میدوخت سراپا در میان شعـله مى سـوخت مگر او گیرد از دست خدا، دست که دشمن بعد او، دست على بست
: امتیاز
|